خطبه: مردن برای خود
ماهیت "وجود" یک موجود به این واقعیت مربوط می شود که او یک "واقعیت زنده" است -- اگر کسی دیگر نداشته باشد یا کارکردهای حیات را نداشته باشد، گفته می شود "دیگر وجود ندارند". پس جوهر «مرگ» فقدان «زندگی» است – بنابراین وقتی کسی بمیرد «وجود ندارد». برای انتقال استدلال به قلمرو معنوی، وقتی کسی «از نظر روحی برای خود میمیرد»، وجود خود متوقف میشود – یعنی خود، دیگر دلیلی برای وجود فرد نیست. به این ترتیب، فرد دیگر نگران "اراده یا خوشبختی خود" نیست، زیرا او دیگر در تصویر نیست... او دیگر مرکز جهان کوچک خودش نیست... او دیگر به نظم دادن به آن ادامه نمی دهد. دنیای اطراف خودش فردی که «برای خود می میرد» می فهمد که خدا او را به دلیلی آفریده است. که او بخشی از برنامه خدا برای جهان است. برای استفاده از خدا، باید جوهره این موضوع را درک کرد که او اکنون واقعاً کیست، و چگونه است که خدا می تواند از او استفاده کند. هر فرزند اصیل خدا می خواهد که توسط خدا برای انجام اهدافش در جهان مورد استفاده قرار گیرد - عیسی گفت: "به این وسیله پدر من جلال یافته است که شما میوه بسیار می آورید و بنابراین شاگردان من هستید" (یوحنا 15:8). . این جوهر طرح خداست - ما نجات یافته ایم تا ثمر بدهیم. در مسیح عیسی برای اعمال نیک آفریده شد (افسسیان 2:10). ما زمانی میوه می دهیم که مسیح زندگی خود را در درون و از طریق ما زندگی کند (یوحنا 15:5؛ غلاط 2:20). پولس رسول گفت: "برای من زندگی کردن مسیح است و مردن سود" (فیلیسیان 1:21). خداوند از ما میخواهد که زندگی شاد خدایی و معنوی داشته باشیم. فلسفه جهان می گوید برای خود زندگی کن... اما کلام خدا می گوید برای خود بمیر! بسیاری از مردم نزد عیسی آمدند و درخواست کردند که شاگرد او باشند، اما بیشتر آنها روی گردانیدند زیرا حاضر نبودند خود را به مسیح بسپارند. یعنی خود را «غلام مسیح» کنند (لوقا 14: 26، 33؛ 16: 13؛ رومیان 12: 1؛ اول قرنتیان 6: 19-20؛ اول پطرس 1: 18-19). عیسی گفت: «کسی که پدر یا مادر یا خود را بیشتر از من دوست دارد، لایق من نیست» (متی 10:37-39). بنابراین پولس گفت: «من با مسیح مصلوب شدم. این دیگر من نیستم که زنده میمانم، بلکه مسیح در من زندگی میکند» (غلاطیان 2:20). دیو ادبی سی. اس. لوئیس «Screwtape» چیز روشنگری برای گفتن دارد. او به برادرزادهاش میگوید که انسانها به ندرت برای چیزی دعا میکنند که خدا میخواهد برایش دعا کنند - آنها فقط لطف کافی میخواهند تا آنها را در یک لحظه یا زمان مشکل ببینند... آنها چشماندازی از آیندهای را که میخواهند تجسم میکنند. آن نتیجه آنها همچنان دستهای مضطرب خود را دور فرمان زندگی میپیچند که انگار «اگر آن را محکمتر ببندند، این بار کار میکند». سخت ترین دعا برای ما این است که "نه به اراده من، بلکه به خواست تو انجام شود." گفتگوهای ما با خدا مرتباً بر عزم فکری ما برای «نخواستن چیزها» جهش میکند و مستقیماً بر میز چانهزنی و التماس قرار میگیرد. به نظر می رسد بهترین کاری که می توانیم انجام دهیم این است که به مصالحه ای بین آنچه که از نظر فکری درست می دانیم و زوزه اعتراضی که در درون ما نهفته است برسیم. اطاعت آسان نیست گاهی اوقات ذهن جسمانی ما از این ایده خوشش نمیآید که خدا راهش را دارد و ما از آن اطاعت میکنیم - طبیعت انسان این است که «میخواهد همه چیز به راه او پیش برود». وقتی همه چیز آنطور که ما برنامه ریزی کرده بودیم پیش نمی رود... وقتی در رژه ما باران می بارد... وقتی یک نفر به ما چیز ناخوشایندی می گوید ... وقتی دنیای ما زیر و رو می شود ... وقتی دشواری ها و شرایط ما را بیش از حد تحت فشار قرار می دهند. وقتی برای ترفیع رد میشویم... وقتی چیزی را که برای به دست آوردن آن خیلی زحمت کشیدهایم به دست نمیآوریم – طولانیمدت و کوتاه همه چیز این است که «ما را آزار میدهد!» "این ما را به اشتباه می اندازد!" "این ما را عصبانی می کند!" نکته واقعی اینجاست: فقط به این دلیل که ما یک زندگی با اطاعت زندگی می کنیم، به طور خودکار وضعیت ما را بهتر نمی کند. اکثر مؤمنان فکر می کنند که با فرمانبرداری ابرها از بین می روند و آسمان ها آبی می شود ... مشکلات مالی آنها از بین می رود و تخم لانه کوچک آنها دوباره رشد می کند ... ناتوانی های جسمی آنها برطرف می شود و دوباره سلامتی آنها باز می گردد. گاهی ممکن است این اتفاقات بیفتد، اما در مواقع دیگر اینطور نیست. خدا هنوز خوبه؟ کاملا. این را نیز نتیجه خواهیم گرفت: بودن در اراده خدا به مراتب بهتر از خارج از اراده اوست. راز "زندگی پر از شادی" در نبود درد یا خواستن راه خودمان نیست، بلکه در "مرگ برای خود" و پذیرفتن اراده خدا نهفته است. تسلیم شدن به خواست خدا در زندگی دعایی شما ممکن است با کلماتی مانند این بیان شود: «پدر، تو بهتر از آن که خودم آنها را درک کنم، قلب، نیازها و دعای من را درک می کنی. تو میدانی که نیازهای روحی من بسیار بیشتر از نیازهای فیزیکی یا دنیوی من است، و میدانم که انجام اراده تو در زندگی من معنای، هدف و تحققی فراتر از هر چیزی که بتوانم بخواهم یا بفهمم خواهد داد.» مردن برای خود به چه معناست؟ عیسی فرآیند «مردن برای خود» («انکار خود») را به عنوان بخشی از پیروی از او توصیف کرد - «اگر کسی میخواهد به دنبال من بیاید، باید خود را انکار کند و صلیب خود را بردارد و از من پیروی کند! |